سرود پاییز

  • ۲۲:۳۲

 

تو شعر زیبایی بودی که لایق خواندن بودی؛ شعری که کلماتش قند بودند و در دل آب می‌شدند. شعری بودی سروده شده در بهار، به رنگ بنفشه، با عطر شب‌بو.

من اما شعر سپیدی بودم که کسی قادر به خواندن نبود. سروده‌ی خزان، نوشته شده در دفتر شعری کهنه، رها شده در کشوی میزی خاک گرفته.

ما را چه به شما؟ مطلوب دل من.

ملوچک ..

چه عاشقانه ای:)

رسیدن به خیر 

عرض ارادت:))
امیدوارم به قدر کافی آتشین بوده باشه :d
ملوچک ..

اره اونقد آتشین بود که بخونه دلش قنج بره😁😁😁

راضی‌ام:))
سین ^_^

اولین باری که تصویر کائوناشی دیدم برام آشنا بود ... تحقیق نکردم ببینم چیه و چرا برام آشناست... این اواخر چند تا انیمه نگاه کردم... شهر اشباح بچگی دیده بودم و اون موقع برام ترسناک و دلهره آور بود... فک میکنم خودم جای شخصیت دختره میذاشتم که اگه من بودم چیکار میکردم:(... یادم نبود چی میشه تهش... امروز دوباره نگاهش کردم و این بار دیگه برام ترسناک نبود ... مثل بقیه انیمه های میازاکی قابل تأمله:)... و اینکه کائوناشی هم دیدم و متوجه شدم چرا برام آشنا بوده:)

این شیرین‌ترین کامنتی بود که گرفتم:))

نویسندگان
شمانویس‌های دوست‌داشتنی