- سه شنبه ۱۱ مرداد ۰۱
- ۲۰:۵۴
من فقط یک جا قد ذرهای از مسلمان بودنم افسوس خوردم و آن، جایی بود که باید دستت را میگرفتم اما نشد؛ محرم نبودی. حالا حافظهی دستانم تا آخرین لحظهی عمر، حسرت نداشتن خاطرهای از دستانت را به دوش میکشد.
- اندر احوالات
- ۱۰۸